این روزها
دخمل خوشگلم الان ماه رمضونه و ما تقریبا هر شب واسه افطار میریم بیرون یا مهمونی هستیم یا با خاله اینا میریم پارک و اونجا میمونیم و آخر شب برمی گردیم..
بابا روزه می گیرن ولی مامانی چون به نی نی گلش شیر میده روزه بهش واجب نیست..
عزیزکم تو عاشق پارک و هوای آزادی و مخصوصا وقتی نسیم خنکی هم بوزه که دیگه هیچی یه دست و پایی می زنی از خوشحالی که بیا و ببین مثل دو شب پیش که رفتیم پارک نهج البلاغه
این روزها تو داری اطرافتو حسابی کنکاش می کنی و آشنا میشی..به آدمها، صداها،نور و رنگ واکنش نشون می دی و حتی دوس داری بازی کنی البته این خصوصیاتو از همون هفته های اول تولدت داشتی و الان داره پخته تر میشه..
دیشب یه عالمه به پسمل عمو جونت محمدحسین نگاه می کردی و برات جالب بود اونم تورو خیلی دوس داره و اسباب بازیهاشو واست آورده بود و برات یه عالمه حرف زد
اینم محمدحسین جون