روزهای گرم واکسیناسیون
سلام جوجوی مامان
شهریور ماهه و انگار هوا نمی خواد خنک شه...
ریحانه کوچولوی مامان دیروز واکسن شش ماهگیتو زدی عزیزدلم و حسابی بی تاب و حال نداری. دیشب که از تب بالا نخوابیدی و همش ناله کردی فدات شم..استامینفنت رو هم بالا میاوردی منو بابایی چشم ازت برنمی داشتیم. دم صبح با شیاف تبت قطع شد و الان باز رفته بالا..تو تختت با معصومیت هرچه تمام تر خوابیدی عزیزدلم...
غذایکمکی رو واست شروع کردم عاشق فرنی هستی...این هفته هم واست حریره و هفته آینده سوپ درست می کنم..امیدوارم دوس داشته باشی مامانی..
این روزها مرتب دد بب مم می گی و مدل خنده و گریه کردنت هم عوض شده انگار داری بزرگ میشی نفسم...خیلی هم بلا شدی مثلا چند روز پیش داشتی سرفه می کردی منم اداتو درمیاوردم و تو خوشت میومد بعدش یهو دیدم الکی داری سرفه می کنی که من اداتو دربیارم! بلاااچی!
ماه پیش پسمل عمو جون آقا محمد سجاد بالاخره به دنیا اومد و تو الان یه دوست کوچولوی جدید داری دخملم..
عزیز دل مامان زودتر خوب شو که دوباره با هم بازی کنیم و صدای خنده های نازو آواز قشنگتو بشنوم .
بووووووس